شيعه در ايران

مشخصات كتاب

سرشناسه : مظفر، محمدرضا، 1904 - 1964م.

عنوان قراردادي : عقايد الاماميه. فارسي. برگزيده.

عنوان و نام پديدآور : شيعه در ايران/نويسنده محمدرضا مظفر ؛ مترجم محمدباقر حجتي.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1386.

مشخصات ظاهري : 54 ص.

شابك : 30000 ريال:978-964-540-74-1

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتاب حاضر برگزيده كتاب "عقايدالاماميه" تاليف محمدرضا مظفر است.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : شيعه -- ايران -- تاريخ.

شناسه افزوده : Muzaffar, Mohammad Rida

شناسه افزوده : حجتي، محمدباقر، 1311 - ، مترجم.

رده بندي كنگره : BP239/م54ش9 1386

رده بندي ديويي : 297/530955

شماره كتابشناسي ملي : 1178225

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص: 7

مقدمه

پس از آن كه ايران را مسلمين فتح كردند مردم آن، پى در پى وارد اسلام شدند و هنوز فتح ايران به پايان نرسيده بود كه به صورت يكى از اقطار اسلامى در آمد.

ايران در آغاز اسلام آوردنِ مردم آن، بلكه حتى تا ايام خلافت اميرالمؤمنين على عليه السلام با تشيع آشنايى به هم نرسانده بود؛ زيرا تاريخ مطلبى را ياد نكرده كه شركت ايرانى ها در جنگ هاى سه گانه آن حضرت را براى ما بازگو سازد، با اين كه آن حضرت كارگزاران خود در ايران را به يارى خود طلبيده بود؛ چنان كه تاريخ گوياى آن نيست كه ايرانى ها در زمان خلافت على عليه السلام حبّ و ولاى او را اظهار كرده باشند.

در ايام نهضت و خلافت امام حسن عليه السلام كه مدتش كوتاه بود- اوضاع ايران را در رابطه با تشيع به همين منوال مى بينيم؛ بلكه در تاريخ نيامده است كه جز غلام ترك، هيچ يك از ايرانيان در روز عاشورا با امام حسين عليه السلام همراه بوده است.

ص: 8

اين غلام ترك صرفاً- براى خدمت- با آن حضرت همراه بوده و براى نصرت و يارى او در كربلا حضور نيافت، با اين كه ايرانى ها در آن زمان در حجاز و عراق به طور پراكنده حضور داشتند.

ص: 9

آغاز تشيّع در ايران

آرى، تشيع شانه به شانه با اسلام همگام بود و هر جا كه اسلام وارد مى شد تشيع در كنار آن بدانجا راه مى يافت با اين تفاوت كه گاهى سير و حركت تشيع در پاره اى از سرزمين ها به كُندى انجام مى گرفت؛ چنان كه در ايران در ابتدا، كار چنين بوده است. تشيع در ايران بعد از قرن اول هجرى در ايام امام باقر و امام صادق عليهما السلام و همزمان با حكومت بنى اميه ظهور كرد. اين دو امام، شيعيانى در ايران داشتند كه از طريق مكاتبه مسائلى را با آن حضرت در ميان مى گذاشتند، و حقوق مالى خود را به سوى آن امامان مى بردند و يا مى فرستادند. نخستين مركز ظهور تشيع در ايران را بايد در خراسان جستجو كرد؛ يعنى تشيع طلوع خود را در ايران از خراسان آغاز نمود. خراسانى ها سنگ زير بناى كاخ حكومت عباسى به شمار مى روند، و پس از آن كه بنى عباس بر بلاد اسلامى تسلط يافتند اكثر مردم

ص: 10

خراسان پيرو آن ها بوده اند؛ زيرا تشيع در آغاز ظهورش صرفاً عبارت از دوستى على و اهل البيت عليهم السلام بوده است و اعتقاد داشتند اهل البيت فقط بنى هاشم هستند، و فرقى ميان علوى و عباسى نمى ديدند، و اين فرق و تفاوت وقتى ظاهر شد و مردم فهميدند كه مقصود از اهل بيت- «كه خداوند پليدى ها را از آن ها سترده، و آنان را پاك و پاكيزه ساخته است» و يكى از ثقلين به شمار مى روند، و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور داد كه به آن ها تمسك جويند و بر كشتى نجات آنان در آيند- چه كسانى هستند، مدتى از حكومت بنى عباس گذشته بود؛ اما قبل از آن جز اهل بصيرت و عده اى از خواصّ شيعه نمى دانستند ولاى اهل بيت عليهم السلام چيست؟ و «اهل بيت» عبارت از چه كسانى هستند. آرى! در اينجا فرق آشكارى ميان دو فرقه؛ يعنى پيروان بنى اميه و پيروان بنى هاشم وجود داشت.

همه ايرانى ها- پس از آن كه از بنى اميه و واليان آن ها نيّات سوء و شيوه و رفتارهاى نكوهيده اى را مشاهده كردند كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله براى از ميان بردن چنان نيات و اعمال سوء از سراسر عالم و بيرون كشيدن و نابود ساختن ريشه هاى آن از پيكر جوامع بشرى مبعوث گرديد- آرى! همه ايرانى ها از آن پس، در خود، نسبت به بنى اميه احساس كينه مى كردند، و نسبت به بنى هاشم وِلا و محبتى را در دل خود داشته و دارند. نهضت ايرانى ها با رهبرى يحيى بن

ص: 11

زيد فقط براى آن نبود كه صرفاً حسينى علوى است؛ بلكه از آنجا ريشه مى گرفت كه وى يك فرد هاشمى است كه با خاندان اموى روياروى شده است. فقط عده قليلى از بينش كافى برخوردار بودند و با يحيى بن زيد- به منظور حمايت از اهل البيت عليهم السلام و با شناخت كافى نسبت به آن ها- همراهى مى كردند؛ زيرا توده مردم ايران در چنان روزگارى اهل البيت عليهم السلام را درست نمى شناختند. تشيع- با مفهوم خاصّ خود- جز پس از آمدن امام رضا عليه السلام به ايران، ظهور نكرد و مأمون از حضور شيعيان نزد امام رضا عليه السلام و تجمع آن ها با آن حضرت ممانعت به عمل نمى آورد؛ بنابراين امكان دسترسى به آن امام و تجمع مردم با او، و مناظره علما با وى در فنون مختلف به دستور مأمون، و محكوم و فلج شدن مناظره كنندگان و ظهور كرامات و مشاهده فضائل آن حضرت نظرهاى اهل بصيرت را به شايستگى فزون تر و صلاحيت بيشتر آن حضرت براى احراز مقام خلافت جلب مى نمود، و اذهان آن ها را متوجه اين حقيقت مى ساخت كه آن حضرت و آبا و اجداد او سرچشمه علم نبوى و گنجوران وحى و امامان به حق مى باشند. در ايام امام رضا عليه السلام بود كه مشعل تشيع در قم برافراشته شد و اين سرزمين، دوره مهمى را به خود ديده بود كه در آن بزرگان و برجستگانى از علما و رُواتِ موثقى به سر مى بردند.

اقامت امام رضا عليه السلام در خراسان از دو سال تجاوز نكرد و

ص: 12

عليرغم كوتاهى اين مدت فضائل و كراماتى از آن حضرت به ظهور رسيد كه اعتقاد به امامت او در مردم بارور گرديد.

وقتى مأمون بر شناخت و اعتقاد مردم درباره فضائل ابوالحسن على بن موسى الرضا عليه السلام واقف گشت ترسيد اين حقيقت چهره بگشايد و يكباره با عمل انجام شده اى مواجه گردد و ببيند مردم پيرامون آن حضرت را گرفته و امامت او را اعلام نمايند؛ لذا درصدد برآمد آن امام را با حيله و نيرنگ مسموم سازد؛ و سرانجام به هدف خود؛ يعنى كشتن و از ميان برداشتن آن حضرت دست يافت.

از همين دوره ها بود كه تشيع حركت و انتشار و رواج خود را آغاز كرد؛ لكن مى دانيم كه بنى عباس تا چه پايه در رويارويى، درگيرى و جنگ با فرزندان على عليه السلام و شيعيان آن ها موضع انتخاب كرده بودند. سيره و راه و رسم بنى عباس با چنان موضع گيرى احياناً به صورت مانعى لغزاننده و ركورد آفرينى بود كه در سر راه تشيع نهاده مى شد.

حكومت ها و فرمانروايى هايى از شيعيان در سرزمين ايران پديد آمد كه دست تشيع را برگرفته و بازو در بازوى او قرار داد، و ايران اساس استوار تشيع را بنياد كرد و اركان آن را بر سر پا ساخت. اين حكومت ها و فرمانروايى ها كه در ايران پديد آمدند عبارتند از امثال: امارت و فرمانروايى طاهريان، دولت علويان، سلطنت آل بويه، حكومت مغول ها و ديگران.

ص: 13

فرمانروايى طاهريان در هرات

مؤسس و پايه گذار اين فرمانروايى و سرسلسله اين خاندان (و آن كه خاندان مذكور بدو منسوب است) طاهر بن حسين خزاعى ميباشد كه مأمون وى را به هرات و بلاد بزرگ آن، يعنى خراسان به سال 205 ه. ق گمارد. و اين سمت را وقتى به طاهر اعطا كرد كه او به فتح بغداد و كشتن برادرش امين، موفق گرديد و حكومت مأمون بر سرزمين هاى اسلامى استقرار يافت و او به پايتخت خلافت بنى عباس؛ يعنى بغداد بازگشت.

از طاهريان عده اى عهده دار حكومت هرات بودند، و آن ها عبارتند از: طلحه، عبداللَّه (دو پسر طاهر)، طاهر بن عبداللَّه بن طاهر و محمد بن طاهر.

در ايام حكومت محمد بن طاهر بود كه فرمانروايى طاهريان رو به ضعف نهاد و يعقوب ليث صفّار- كه با او نبرد آغاز كرده بود- بر وى استيلا يافت و او و خانواده اش را دستگير كرد و با دستگيرى او حكومت طاهريان در سال 259 ه. ق به پايان رسيد.

پاره اى از نواحى هرات تحت حكومت عده اى از طاهريان قرار داشت از قبيل عبداللَّه بن طاهر بن عبداللَّه بن طاهر، سليمان بن عبداللَّه و جز آن ها.

ابن اثير در حوادث سال 250 ه. ق راجع به جنگ و نبردى كه ميان حسن بن زيد علوى- كه در ديلم ظهور كرد-

ص: 14

و ميان سليمان بن عبداللَّه طاهرى روى داد مى نويسد:

«وقتى ميان آن ها جنگ در گرفت بعضى از فرماندهان حسن بن زيد به سوى سارى، روى نهادند و بر آن در آمدند؛ وقتى سليمان اين خبر را شنيد خود و همراهانش روى به هزيمت گذاشتند و خانواده و فرزندان و باروبنه و اموال خود را در سارى به جاى نهادند، و حسن بن زيد و يارانش بر همه اين اموال و باروبنه و غيره دست يافتند». تا آنجا كه مى نويسد: سليمان با اختيار و اراده و با ميل و رغبت اين هزيمت را پذيرا گشت؛ زيرا طاهريان همگى شيعى بوده اند. وقتى حسن بن زيد به طبرستان آمد سليمان طاهرى از جنگ با او خوددارى ورزيد چون مى دانست عبداللَّه از شيعيانى استوار در تشيع مى باشد؛ و لذا سليمان در اين باره مى گويد:

نُبّئتُ خيلَ بن زيد اقبَلت حيناًتُريدنا لتحسينا الامرّينا

يا قَومِ ان كانَت الانباءُ صادِقَةًفالويلُ لى و جميع الطاهرينا

اما انا فاذا اصطفّت كَتائِبُناأكونُ مِن بنيهم رأسَ المُوالينا

فَالعُذرُ عند رسول اللَّهِ مُنبسطاذا احتسبتُ دِماءَ الفاطميينا (1) 1


1- . الكامل، ج 7، ص 40.

ص: 15

به من گزارش كردند كه سواره نظام هاى حسن بن زيد آهنگ ما كرده تا طعم تلخ شكست را به ما بچشاند.

اى ياران من! اگر اين اخبار راست باشد، پس واى بر من و همه طاهريان.

اما من آنگاه كه لشگريانم به صف درآيند من در ميان آن ها از نظر ولاى اهل البيت عليهم السلام سرآمد هستم.

بنابراين عذر من نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله- چون خون فاطميان را نريخته ام و آن را براى خود در روز قيامت براى دريافت پاداش ذخيره كرده ام- مقبول و پذيرفته است.

كتب تاريخ سرشار از اخبار طاهريان مى باشد و برجستگى آن ها در شهامت و دلاورى، بر كسى مخفى و نامعلوم نيست و تشيع به دنبال آن ها- هر جا كه حركت مى كردند- همراه و همگام بوده است.

دولت علويان

الف- حسن بن زيد

چهار تن از علويان بر ديلم حكومت راندند و حسن بن زيد، اولين فرد از آن ها است كه حكومت ديلم را به دست گرفتند. وى در رى مى زيست و به دعوت مردم ديلم، بدان سو روى نهاد و مردم ديلم، كلار (دشت)، چالوس و

ص: 16

رويان به اتّفاق هم، صلاح بر آن ديدند كه با وى بيعت كنند؛ لذا همگى با او بيعت نمودند و كارگزاران «ابن اوس» را از اين ديار بيرون راندند و براى جنگ با سليمان بن عبداللَّه طاهرى (به سوى سارى) روى نهادند، مردم جبال طبرستان- مانند جبال سمنگان و قادشان- و ليث بن قتاده و جماعتى از مردم دامنه اين كوه ها به حسن بن زيد پيوستند، آنگاه بر آمل استيلا يافت و جماعت يارانش- پس از استيلاى بر آمل- رو به فزونى نهادند. ميان حسن بن زيد و طاهريان جنگ هايى روى داد كه گاهى بر آن ها غلبه مى كرد و احياناً مغلوب آن ها واقع مى شد. سپاهيانش، گاهى بر طبرستان پيروز مى شدند و احياناً طبرستان را از دست آن ها مى ربودند. سرانجام كار حسن بن زيد بالا گرفته و اقتدار فراوانى در خود به هم رسانيد تا بر رى و گرگان نيز پيروز شد. (1) 2 وقتى فرمانروايى محمد بن طاهر طاهرى رو به ضعف گذارد و يعقوب بن ليث صفّار بر او غلبه كرد شوكت و اقتدار حسن بن زيد علوى فزونى يافت؛ لكن يعقوب نمى خواست حسن بن زيد، بلادى را كه به دست آورد به حكومت خود در آن ها ادامه دهد؛ لذا سپاهى را براى جنگ با حسن بن زيد در سال 260 ه. ق تهيه ديد، حسن بن


1- . ر. ك: الكامل، ج 7، ص 40، 53، 57، 66 و 82 (در حوادث سال هاى 250، 251، 252، 255، 257 ه. ق).

ص: 17

زيد شكست خورد و به ديلم روى نهاد و يعقوب ابن ليث بر آمل و سارى استيلا يافت و براى جستجوى حسن بن زيد به سوى جبال طبرستان حركت كرد؛ ولى با باران و گل و لاى مواجه شد و به سختى از آن نجات يافت. در سال 261 ه. ق حسن بن زيد بازگشت و بر طبرستان دست يافت و همواره بر اين سرزمين حكومت مى راند تا آن كه در رجب سال 270 ه. ق مرگ او را در ربود. حكومتش مدت نوزده سال و هشت ماه و شش روز به طول انجاميد. (1) 3 ب- محمد بن زيد علوى

آنگاه كه حسن بن زيد از دنيا رفت برادرش، محمد جانشين وى شد. سراسر ايام حكومت محمد بن زيد مواجه با جنگ ها و رويدادهاى سخت بود. گاهى با صفاريان و زمانى با اسماعيل بن احمد سامانى نبرد مى كرد، و در يكى از جنگ هاى هولناكى كه ميان او و محمد بن هارون- كه از سوى اسماعيل سامانى به جنگ با او آمد- روى داد جراحتى برداشت. در اين جنگ بود كه پسرش زيد اسير شد، آنگاه محمد بن زيد- پس از چندى كه جراحت برداشت- در سال 287 از دنيا رفت. (2) 4


1- . الكامل، ج 7، ص 136.
2- . الكامل، ج 7، ص 166. ابن اثير مى گويد: دو نفر براى مرافعه- كه نام يكى از آن ها معاويه و نام ديگرى على بود- نزد محمد بن زيد آمدند. محمد بن زيد به آن ها گفت: حكم و داورى ميان شما روشن است. معاويه گفت: زير اين دو نام خبرى است، محمد بن زيد گفت: اين خبر چيست؟ معاويه گفت: پدر من يكى از شيعيان راستين بود و نام معاويه بر من نهاد تا مرا از شرّ ناصبى ها و دشمنان على عليه السلام حفظ كند؛ اما پدر على، ناصبى بوده و از ترس علويان شيعى، نام او را على نهاد؛ محمد بن زيد تبسمى كرد و به وى نيكى نمود و او را مشمول محبت خود قرار داد.

ص: 18

همين محمد- و يا برادر ش حسن- بود كه اموال زيادى براى بناى مرقد اميرالمؤمنين على بن ابى طالب و امام حسين عليهما السلام هزينه كرد؛ چنان كه به اين مطلب در گفتارمان راجع به نجف و كربلا اشاره نموديم.

ج- حسن بن على اطروش

وقتى محمد بن زيد علوى از دنيا رفت حسن بن على بن حسن بن عمر بن على بن حسين عليهم السلام معروف به «اطروش» بر ديلم وارد شد و سيزده سال در آن اقامت داشت و مردم را به اسلام دعوت مى كرد. بسيارى از مردم ديلم اسلام آوردند و پيرامون او گرد آمدند. حسن بن على در بلاد ديلم مساجدى بنا كرد و از مردم ديلم كه در پشت سعيد رود (گويا سفيد رود) تا ناحيه آمل زندگانى مى كردند به دست او اسلام آورده و پيرو مذهب حسن بن زيد و شيعى بوده اند. علت كرى و سنگينى گوش او در شنوايى آن بود

ص: 19

كه در جنگ، محمد بن زيد اطروش، با شمشير ضربه اى بر سرش فرود آورد. (1) 5 طبرستان در آن روزگار تحت سلطه سامانيان بود و حسن بن على درصدد تصرف آن برآمد و پس از جنگى كه ميان او و والى دست نشانده سامانيان در طبرستان روى داد بر سپاه سامانيان پيروز شد و طبرستان را به تصرف در آورد و به «الناصر» نامبردار شد؛ آنگاه سپاهيان سامانى به سال 304 ه. ق از خراسان براى جنگ به سوى او تاختند و وى را به قتل رساندند.

د- حسن بن قاسم داعى

پس از حسن بن على، داماد او حسن بن قاسم علوى، معروف به «الداعى» به پاخاست، و بر رى استيلا يافت و طرفداران سامانيان را از آن بيرون راند؛ سپس قزوين، زنجان، ابهر و قم را به تصرف خود در آورد. در روزگار وى، اسفار بن شيرويه ديلمى سر بر آورد و قدرت و عظمتى به هم رساند و بر طبرستان استيلا پيدا كرد. داعى، در اين زمان در رى به سر مى برد. وقتى گزارش مربوط به اسفار براى وى رسيد به طبرستان بازگشت و ميان آندو جنگ خونينى در گرفت كه «داعى علوى» در آن كشته شد.

اين واقعه در سال 316 ه. ق روى داد. انهزام و فرار اكثر ياران و سپاهيان حسن بن قاسم داعى، تعمداً صورت


1- . الكامل، ج 8، ص 26 و 27.

ص: 20

گرفت؛ علتش آن بود كه «داعى» به ياران خود دستور مى داد درست عمل كنند و آنان را از ظلم به مردم و شرب خمر منع مى كرد! به همين جهت كينه داعى را به دل گرفتند و تصميم داشتند او را با كودتا دستگير كنند، ابوالحسين بن اطروش را به فرماندهى خود انتخاب نمايند و خطبه به نام او بخوانند. وقتى حسن بن قاسم داعى از توطئه و نيّات آن ها، آگاه شد كسانى را كه عليه او توطئه كرده بودند به قتل رسانيد. اسفار بن شيرويه، احساس كرد گماشته و مأمور او هارون بن بهرام در صدد دعوت مردم به سوى ابوجعفر علوى بر آمده است؛ لذا او را به سوى خود فراخواند و دستور داد با يكى از خانواده اشراف آمل وصلت كند و ابوجعفر و ساير رؤساى علوى را به مجلس عروسى خود دعوت نمايد و آن ها را در آن مجلس احضار كند. روز خاصّى را معين كرد و اين كار را به انجام رسانيد. اسفار در سر موعدِ معين به آمل رسيد و ناگهان به خانه هارون حمله ور شد، ابوجعفر و ساير رجال برجسته علوى را دستگير كرد و آن ها را به سوى بخارا فرستاد و در آنجا زندانى ساخت، تا آن كه در ايام فتنه ابوزكريا از زندان رها شدند. (1) 6 و اوضاع علويان در ديلم و طبرستان متلاشى شد.

از رهگذر دعوت علويان، تشيع در پاره اى از سرزمين ايران مقامى ارجمند كسب كرده و رو به رواج و انتشار گذاشت.


1- الكامل، ج 8، ص 59.

ص: 21

شيعه و آل بويه در ايران

(1) 7حكومت و اقتدار آل بويه در شيراز آغاز شد؛ آنگاه نفوذ آن به سراسر ايران و عراق، بلكه به تمام بلاد زير سلطه بنى عباس نفوذ كرده و در آن ها گسترش يافت. آل بويه در زمان حكومت خود در سراسر مملكت- توأم با تدبير و كارآيى سياسى- نفوذ داشتند و خليفه عباسى صرفاً يك سمبل تشريفاتى به شمار مى رفت. اين نكته براى هر كسى كه مقدارى از تاريخ مربوطه را به مطالعه و بررسى گرفته باشد كاملًا معلوم و روشن است.


1- آل بويه از ديلميان هستند و سلسله نسب آن ها به پادشاهان و خسروان ايران قبل از اسلام مى رسد. همانگونه كه اشاره شد حكومت آن ها در سال 321 ه. ق در شيراز آغاز گرديد و در سال 447 ه. ق به پايان رسيد. اولين فرمانروايانى كه از اين سلسله به حكومت دست يافتند سه برادرند: عمادالدين على بن بويه كه در سال 338 ه. ق از دنيا رفت. و معزالدين احمد بن بويه كه به سال 356 ه. ق دنيا را وداع گفت. و ركن الدين حسن بن بويه كه وفات او در سال 366 ه. ق روى داد. و آخرين فرمانرواى اين سلسله «الملك الرحيم» است كه مى گويند قبيله خاقان در عراق بدو منسوب اند. ممكن است مطالعه كننده اين كتاب تصور كند ما مى خواهيم فقط راجع به آل بويه و شيعه در ايران- مطابق عنوانى كه مطرح شد- به بحث و گفتگو بپردازيم؛ لكن ما بحث خود را تعميم داده و عراق و جاهاى ديگر را- كه سلطه آل بويه آن ها را فرا مى گرفت- ياد كرديم. و هدف ما از اختصاص دادن بحث به ايران براى اين است كه در اين فصل درباره ايران به گفتگو نشسته ايم.

ص: 22

مذهب اهل سنت در زمان آل بويه اكثر بلاد ايران و عراق را زير پوشش خود داشت و آل بويه- عليرغم ظهور و پيدايى آن ها در تشيع و دلبستگى شديد نسبت به آن- با تسنن به مخالفت و ستيز بر نخاستند، به عكس، زمامداران سنى، با شيعه همانگونه رفتار كردند كه همه ما از آن آگاهيم.

آرى! آل بويه با اين كه از شوكت و اقتدارى شگرف برخوردار بودند و بر خلافت و سرزمين هاى اسلامى كاملًا تسلط داشتند، شيوه و رفتارى نيكو با رعيّت در پيش گرفتند و به خاطر تشيع خود با اهل سنت تعصب آميز عمل نمى كردند؛ بلكه در ايام حكومت آن ها حوادثى ميان شيعه و سنى رخ داد كه فتنه از سوى اهل سنت به هم رسيده بود، از سلطان شيعى حيا نكردند، و سطوت و قدرت سلطان را مدّ نظر قرار ندادند؛ مع هذا آل بويه- در مقام دفاع و حمايت از شيعه- اهل سنت را به مجازات نگرفتند. با مطالعه حوادث پس از سال 440 ه. ق در كتاب «الكامل» به اين نكته پى مى بريم كه چرا سرزمين هاى اسلامى در برابر فرمانروايان بويه- كه صاحب قدرت و عطا بودند- رام بوده و آنان بدون اين كه با حلّ مشكلات زيادى رو به رو گردند با اقتدار به حكومت خود ادامه مى دادند. آل بويه مانند ساير ملوك و امرايى- كه به يكى از مذاهب پايبند بودند- در خدمت، به مذهب سرشته شده بودند؛ زيرا آل بويه در مقام دفاع از مذهب به اندازه توانايى و به همان مقدارى كه

ص: 23

اطلاعات و معلومات آن ها اقتضا مى كرد كوشش خود را مبذول مى داشتند؛ لذا سراسر دوران حكومت آل بويه را بايد دوران سعى و ترويج مذاهب اهل بيت عليهم السلام دانست.

در تاريخ مى بينيد كه براى دفاع از اين مذهب و بالا بردن مقام عترت پاك رسول اكرم صلى الله عليه و آله از هر راهى بهره مى جسته و آن را در مى نورديدند.

روز هيجدهم ذى حجه، روز غديرخم و روزى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بر فراز منبرى آمد كه مسلمانان آن را از محمل شتران پرداخته بودند، آن حضرت در مقام بيان فضيلت اهل البيت و على مرتضى عليهم السلام خطبه اى ايراد فرمود و ضمن آن فرمود: آيا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر نيستم؟ مسلمين گفتند: آرى. وقتى از مردم راجع به اين مطلب اقرار گرفت، فرمود: هر كس كه من مولا و سزاوارتر از خودِ او بر او مى باشم اين على مولاى اوست، خدايا! دوست بدار آن كه او را دوست مى دارد و دشمن بدار آن كه او را دشمن مى دارد.

اين جمله پاره اى از سخنان رسول اكرم صلى الله عليه و آله را تشكيل مى دهد كه درباره ابوالحسن، علىّ مرتضى عليه السلام ايراد فرمود.

شيعه به چنين روزى به عنوان يكى از اعياد بزرگ مى نگريست؛ زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله، علىّ مرتضى عليه السلام را به عنوان امام، خليفه و سزاوارتر از مردم نسبت به خودشان منصوب فرمود؛ بنابراين شيعيان سزاوارتر بودند كه اين

ص: 24

روز را بزرگ بر شمرده و از آن تجليل به عمل آورند.

آل بويه اين روز را سخت گرامى مى داشتند و در تقديس و گرامى داشت آن آشكارا مى كوشيدند و كارهايى در اين روز صورت مى دادند كه در هيچ عيدى جز آن دست به چنان كارهايى نمى زدند، اظهار سرور و شادمانى مى كردند، جامه هاى فاخر در بر مى گرفتند و كوشش زيادى در اطعام و گستردن سفره هاى تشريفاتى به كار مى داشتند به طورى كه مطبوع ترين خوراك ها را براى مقيم و مسافر بر روى اين سفره ها آماده مى ساختند و در بخشش و انفاق دست ها را گشاده مى كردند؛ امثال اينگونه كارها كه ولاى و محبت آن ها نسبت به علىّ مرتضى عليه السلام و تجليل از چنين روزى آنان را به اين كار فرا مى خواند. ملوك و فرمانروايان شيعه، از آل بويه- در هر نقطه كه به سر مى بردند- پيروى كردند كه از آن جمله فاطميين مصر هستند. يكى از شواهد اين مطلب- كه شيعه در چنين روز؛ يعنى «غدير» اظهار شادمانى مى كردند و آن را به عنوان روز عيد قرار مى دادند گفتار ابن اثير درباره حوادث سال 308 ه. ق است. وى مى نويسد: «در اين سال مردم «باب البصرة»- كه محله اى در بغداد است- در روز بيست و ششم ذى حجه آذين بندى شكوهمندى بر پا كرده و شادمانى فراوانى نشان مى دهند؛ بدينسان در روز هيجدهم محرم دست به كار اعمالى مى گردند كه شيعيان در روز عاشورا

ص: 25

دست اندركار آن مى شوند؛ علت آن اين است كه شيعيان «كَرخ» (1) 8 در روز هيجدهم ذى حجه كه روز غدير است قبه ها و گنبدها برمى افرازند و جامه هاى فاخر براى زينت در بر خود مى گيرند. همين شيعيان در روز عاشورا در رابطه با سوگوارى و نوحه و اظهار غم و اندوه كارهايى انجام مى دهند كه مشهور است. مردم «باب البصرة» در برابر اين كار هشت روز بعد از عيد غدير (يعنى روز بيست و ششم ذى حجه) مانند شيعيان جشن و سرور به پا مى كنند و مى گويند: در اين روز نبىّ اكرم صلى الله عليه و آله و ابوبكر وارد غار شدند.

مردم باب البصره هم چنين هشت روز پس از عاشورا را- به مانند شيعيان در روز عاشورا- ماتم مى گيرند و به عزادارى مى پردازند، و مى گويند: در اين روز مصعب بن زبير به قتل رسيد». (2) 9


1- . كرخ محله وسيعى در غرب بغداد بود كه اطراف آن را ديوار وحصارى احاطه مى كرد، تمام مردم آن شيعى بودند و فردى غير شيعى در ميان آن ها ديده نمى شد؛ چنان كه ياقوت در (معجم البلدان) همين نكته را ياد كرده و اين قسمت از بغداد را سراسر به نام «كرخ» ناميده است.
2- . الكامل، ج 9، ص 54. اگر روز غار روز عيد، و روز قتل مصعب روز حزن و اندوه باشد براى شيعه مشكلى به وجود نمى آورد. اما آيا روز قتل مصعب را مى توان با روز عاشورا مقايسه كرد؟ آيا روز غدير همان روزى نيست كه بيش از صد هزار مسلمان در آن روز گرد هم آمدند و على عليه السلام را به خاطر مقام والايش تهنيت گفتند؟ حتى ابوبكر و عمر در مقام تبريك گويى به على عليه السلام عرض كردند: بخ بخ لك اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة»: (آفرين بر تو كه هم اكنون سرور ما و سرور هر مرد و زن مسلمان گشتى)؛ بنابراين لازم است همه مسلمين در جشن و سرور- براى چنين روزى- شريك شادى هم باشند. اما روز عاشوراى حسينى، سزاست كه تمام مسلمانان عالم براى چنين روزى افسرده و اندوهگين شوند؛ مگر نه اين است كه حسين عليه السلام سبط رسول اكرم صلى الله عليه و آله، و ريحانه او، خامس اصحاب كسا، و از زمره اهل بيتى بود كه خداوند پليدى ها را از آن ها سترد؟ آيا حسين عليه السلام سرور اهل بهشت نبوده است؟ آيا نه اين است كه حادثه شهادت او حادثه دردناكى است كه روزگار مانند آنرا به خود نديده است؟ براى اين كه براى حزن و اندوه بر آن حضرت انگيزه اى را ياد كنيم كافى است كه بگوييم: بايد با رسول اكرم صلى الله عليه و آله همدردى نماييم و فرمان او را به اجرا در آوريم؛ زيرا رسول اكرم صلى الله عليه و آله ده ها سال پيش از واقعه عاشورا براى چنين روزى گريست و اندوهگين گشت، و مردم را به حزن و اندوه و گريستن بر آن حضرت فرمان داد.

ص: 26

شيعه همانگونه كه ابن اثير مى گويد: «در روز عاشورا جهت سوگوارى، نوحه و اظهار غم و اندوه كارهايى انجام مى دهند كه مشهور است؛ لكن آل بويه اين كار را در تمام بلاد تعميم دادند و آن را به شيعه محدود نساختند؛ زيرا معزّالدوله، احمد بن بويه به مردم دستور داد در روز عاشورا دكاكين خود را ببندند، بازار و خريد و فروش را تعطيل نمايند، نوحه و گريستن در پيش گيرند و جامه هايى پشمينه و خشن در بر كننند مردم نيز طبق دستور عمل نمودند». (1) 10


1- . الكامل، در حوادث سال 252 ه ق.

ص: 27

مقام و موقعيّت چنين روزى را بايد آنگونه در نظر گرفت كه فرمانروايان آل بويه آن را به عنوان روز حزن و اندوه و گريستن انتخاب كردند و مردم را به ماتم گيرى و سوگوارى تشويق مى نمودند.

با توجه به اين حقيقت چرا نبايد شيعيان در سايه استمرار اين شعائر، نيرومند نشده باشند در حالى كه در اجراى شعائر مزبور، فرمانروايان نيز دست آن ها را به نشانه تأييد مى گرفتند؟! اين دو روز (غدير و عاشورا) دو مظهر شيعى بوده است؛ به همين جهت زمامداران شيعى آن دو را تأييد مى نمودند و زعماى اهل سنت با آن دو مخالفت مى ورزيدند و «دو روز ديگرى» را مقرر كردند و خواستند- با مقرر كردن آن دو روز- با شيعيان روياروى گردند.

حق اين بود و هست كه اهل سنت با شيعه درباره روز غدير و عاشورا به مخالفت بر نمى خاستند؛ چنان كه سزا نبود شيعه راجع به آن دو روزى كه اهل سنت يكى را روز شادمانى و ديگرى را روز عزا اعلام كردند با آن ها دم از مخالفت زنند (بلكه سزاست بر سر اين گونه مسائل به توافق برسند) چنان كه مى بينيم هم اكنون اهل سنت در بسيارى از مظاهر حزن و سوگوارى در روز عاشورا با شيعيان- پس از آن كه اين رويارويى نكوهيده را كه ناشى از تعصب كوركورانه است فراموش كردند- هم آواز شده و خود را در غم مصيبت آنان با اجراى مراسم عزا، شريك و سهيم اعلام مى كنند.

ص: 28

آل بويه در جهت خدمت به مذهب تشيع، صرفاً به مظاهر سرور در روز غدير و شعائر حزن و اندوه در روز عاشورا اكتفا ننمودند؛ بلكه مساعى خويش را به هر وسيله ممكن و به قدر توانايى در خدمت به اهل البيت مصروف مى داشتند؛ آنان علماى شيعه را با تمام وسايل و امكانات گرامى مى داشتند و درباره آن ها از هيچگونه تجليل و ابراز عنايت و بذل اموال فراوان دريغ نمى كردند؛ حتى عضدالدوله با وضع شكوهمندى سوار بر مركب مى شد و به زيارت و ديدار شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (طاب ثراه) مى رفت. تا آنجا كه ابن اثير در حوادث سال 372 ه. ق مى نويسد: «عضدالدوله دوستدار علم و اهل علم بوده و به علما ارج مى نهاد، از احسان به آن ها دريغ نمى كرد و با آنان مى نشست تا در مسائل با هم به مناظره بپردازند. (1) 11


1- . گويا هدف اين شخصيت بزرگوار و دوستدار علم ايجاد حركت و جنبش علمى، و وادار كردن طلاب و دانشجويان به كوشش و تحصيل علوم بوده است كه از اين رهگذر شمار دانشمندان رو به فزونى گذارَد؛ به همين جهت عضدالدوله مقصد و مقصود رجال علم بوده و سزا بود كه كتاب هايى به نام او تأليف شود. در ذيل كتاب «التمهيد» باقلانى- ضمن شرح حال عضدالدوله (ص 246)- آمده است: ابوعبداللَّه و ديگران گفته اند: عضدالدوله فنا خسرو بن بويه ديلمى دوستدار علم و علما بوده است، و مجلس او مشحون از شمار زيادى از علما و دانشمندان هر فنّى بود و اكثر آن ها از فقها و متكلمين تشكل مى يافتند، عضدالدوله براى آن ها مجالسى براى مناظره منعقد مى ساخت.

ص: 29

دانشمندان از هر شهرى آهنگ محضر او مى نمودند و براى او و به نام او كتاب هايى تأليف مى كردند كه از آن جمله «الإيضاح» در نحو، «الحجة فى القراءات»، «الملكى» در طب، «التاجى» در تاريخ و جز آن ها است. (1) 12 اين سخن «ابن اثير» گواه و مؤيد آن است كه عضدالدوله نسبت به همه اهل دانش- اعمّ از شيعه و سنى- محبت مى ورزيد و احترام و محبت او، به علماى شيعه محدود نبود. همين نكته ما را به سخنى كه قبلًا راجع به آل بويه ياد كرديم رهنمون ساخت مبنى بر اين كه آل بويه با مذهب اهل سنت در مقام معارضه و ضديّت بر نمى آمدند؛ بلكه علم را از هر مذهب و مكتبى مشمول تأييد و حمايت خود قرار مى دادند. آل بويه شيعيان رادر مشاهدِ مشرّفه اسكان دادند و مقررى هاى منظم و هزينه هايى براى آن ها تعيين نمودند و در عطا و بخشش نسبت به آن ها دستى گشاده داشتند؛ زيرا اين مشاهد، آنگاه كه از نظر زندگانى برخوردار از آسايش و رفاه مى شد مهاجران به سوى آن ها مى كوچيدند و اقامت در آن ها براى زائران امكان پذير و مطبوع مى گشت.


1- . الكامل، ج 9، ص 8، در حوادث سال 372 ه. ق.

ص: 30

آل بويه بناهاى عظيم و شكوهمندى در مشاهد مشرفه بر پا كردند، و گنبدهاى رفيعى بر روى ضريح هاى مقدس برافراشتند؛ حتى عضدالدوله و سپاهيانش قريب به يكسال براى ساختمان مرقد علوى عليه السلام و تكميل و توسعه آن در نجف اشرف اقامت نموده و آن را در نهايت شكوه و عظمت تكميل كرد، و خانه ها و رباطها در آنجا بنا نمود، و با دستى باز علويان، علما، مجاوران، نگهبانان و متوليان اين مرقد شريف را از بخشش هاى فراوان خود بهره مند ساخت و قناتى را كه آل اعيَن ايجاد كرده بودند اصلاح و بازسازى كرد. و بدينسان در مشهد حسينى (على من شرفه و آله و اصحابه ازكى التحيات) به كارهاى جالبى دست زد، و به توسعه و بازسازى و صرف اموال براى زوّار و متوليان و مجاوران مرقد امام حسين عليه السلام در كربلا همت گمارد.

آل بويه همواره در زمان حيات خود براى زيارت، آهنگ اين مرقدهاى شريف مى نمودند و جنازه هاى آن ها را پس از مرگ به اين مكان هاى مقدس مى بردند تا در جوار آن ها به خاك سپرده شوند. من در صحن مرقد علوى- در پشت مرقد- كنار در صحن كه به «باب الطوسى» معروف است قبور آن ها را ديدار كردم.

خلاصه آن كه: آل بويه در خدمت به مذهب و مكتب اهل البيت عليهم السلام تا توانستند همه مساعى خود را به كار گرفتند و به اندازه استطاعت خويش در مقام احياى تشيع برآمدند؛

ص: 31

حتى پاره اى از مورخين به رواج و انتشار تشيع در زمان حكومت آن ها و فزونى شمار شيعيان در عهد فرمانروايى آنان، زبان به اعتراف گشودند؛ و آثار اين خاندان در ايران و عراق گواه بر همين سخن است؛ تاريخ نيز اين آثار را جاويدان نگاه داشته است، اگر چه اين آثار رو به ويرانى نهادند. كسى كه به تاريخ ايران قبل از حكومت آل بويه و همزمان با آل بويه آشنايى دارد نقش عظيم و مؤثر آل بويه در حفظ تشيع و نشر آن را به خوبى مى شناسد، همين قدر كافى است بگوييم آل بويه به منظور استقرار و انتشار تشيع شخصيتى، مانند صاحب بن عباد (1) 13 را به وزارت برگزيدند


1- . وى وزير فخرالدوله آل بويه و عالم و اديب و متكلم و شاعر بوده است و در علم، ادب، دين و دنيا از شخصيت هاى گرانقدر به شمار مى رود. علما و شعراى بى شمارى گرد او جمع مى شدند، اجتماعى بى نظير كه جز براى سيف الدوله آل حمدان براى هيچ زعيم و فرمانروايى فراهم نيامده بود. براى او بود كه بابويه (طاب ثراه) كتاب «عيون الاخبار» را نگاشت و ثعالبى كتاب «يتيمةالدهر» را در گزارش احوال او و شعراى او تأليف كرد. ابن خلكان مصنفاتى از صاحب بن عباد ياد مى كند، از آن جمله كتاب «الإمامة» است كه «صاحب» در اين كتاب در تفضيل على بن ابى طالب عليه السلام و اثبات امامت او بحث كرده است. و ديگرى كتاب «المحيط» در لغت. من نسخه اى از اين كتاب را در كتابخانه محمد سماوى در نجف ديدم كه آن را به قلم خود استنساخ كرده بود. اين كتاب، تلخيص كتاب «العين» خليل مى باشد كه شواهد شعرى در آن حذف و فصول آن به بهترين وجه تبويب و تنظيم شده است. مقام صاحب بن عباد آن چنان رفيع گشته بود كه «شريف رضى» وى را در حياتش مدح گفته و پس از وفاتش مرثيه اى براى او سروده است. صاحب ابن عباد به سال 326 ه. ق زاده شد، و در سال 385 ه. ق از دنيا رفت.

ص: 32

كه تشيع او آشكار بود و در راه نشر آن فداكارى مى كرد.

اگر بخواهيم سخن را درباره خدمات دينى و مذهبى آل بويه و دفاع و حمايت آن ها از تشيع گسترده سازيم، بحث ما طولانى گشته و از هدف و منظور خود- كه ايجاز و اختصار است- خارج مى شويم؛ علاوه بر اين، آثار اين خاندان آن چنان فراوان و بى شمار است كه صحيفه هايى اين چنين محدود، گنجايش پذيرفتن و نگاشتن آن ها را ندارد.

شيعه و مغول ها 14 در ايران

(1)

ميان حكومت و فرمانروايى آل بويه و مغول ها- على رغم آن كه از نظر زمان مسافتى طولانى، آن ها را از هم جدا مى سازد- دولت و حكومت مهم و قابل ذكرى وجود ندارد كه از تشيع حمايت به عمل آورده و از شيعيان دستگيرى كرده باشد؛ بلكه احياناً پاره اى از حكومت ها- كه داراى قدرت و شوكت بودند- به پا خواستند و با شيعه جنگ و ستيز نموده و آن ها را آماج دشمنى هاى خود قرار دادند؛ مانند سلجوقيان كه رفتار آن ها در ستيزه گرى و


1- . حكومت هولاكوخان در ايران به سال 650 ه. ق آغاز شد، و با مرگ ابى سعيد در سال 736 ه. ق حكومت اين خاندان منقرض گرديد.

ص: 33

دشمنى با شيعه در بغداد و جز آن در كتب تاريخ ثبت و ضبط شده است. (1) 15 سرانجام دولت و حكومت مغول ها سربلند كرد و هولاكوخان بر ايران استيلا يافت و بار ديگر بر عراق يورش برد، حكومت و خلافت بنى عباس را منقرض ساخت و به همه مذاهب آزادى داد؛ از جمله مذهب اهل بيت عليهم السلام در تمام بلادى كه زير نفوذ او به سر مى بردند.

هولاكوخان به همه اديان و پيروانش احترام مى گذاشت و اهل علم و افراد با لياقت را ارج مى نهاد؛ اگر چه با او هم مسلك نمى بودند؛ به همين جهت- آن روزى كه فاتحانه وارد بغداد شد- ميان علماى شيعه و اهل سنت گردهمايى و همبستگى به هم رساند.

كشتارهاى او در بغداد از آن رو نبوده است كه بغداد يك شهر اسلامى به شمار مى رفت تا بگوييم هولاكوخان در مقام دشمنى با اسلام به اين كشتار دست يازيده است؛ بلكه از آن رو بوده است كه بغداد با او روياروى گشته و در مقابل يورش او مقاومت مى كرد، هولاكو، ذاتاً جنگجو و


1- . در كتاب «تاريخ الحضارة الاسلامية»- كه حمزه طاهر آن را از تركى به عربى ترجمه كرده است- (در ص 85) آن آمده است: سلجوقيان تفوق اهل سنت را در ايران به عهده گرفتند؛ لكن نتوانستند تشيع را كاملًا از ميان ببرند. بنابراين فاصله ميان دو قرن پنجم و ششم هجرى را بايد دوران مجادله سخت دينى در ايران دانست.

ص: 34

سفّاك و خونريز بوده و در هر منطقه اى كه در برابر او به جنگ بر مى خاست- هر چند مردم هم اگر با او هم مسلك بودند- براى غلبه و پيروزى دست به خونريزى مى زد.

بنابراين اديان در زمان هولاكوخان آزاد بوده و فرزندان و نواده هاى او نيز به همين منوال مذاهب را آزاد گذاشته بودند. (1) 16

اساساً براى حيات و زندگانى شيعه و حيات و پايدارى مذهب اهل بيت عليهم السلام كافى بود صرفاً به آن ها آزادى عمل اعطا گردد؛ اما حمايت از شيعه و تشيع و هميارى با آن از سوى وزير و يا امير را بايد فوق خواسته ها و ايده مطلوب شيعه و تشيع بر شمرد.

وقتى هولاكوخان به اديان و مذاهب- از آن جمله به مذهب تشيع- آزادى اعطا كرد، و گزند و آسيبى بر مردم حله، كربلا و نجف- كه همه مردم اين چند شهر شيعى بودند- وارد نساخت در بعضى اين تصور به وجود آمد كه


1- . يكى از شواهد اعطاى آزادى اديان در زمان مغول ها اين است كه عطا ملك جوينى «صاحب ديوان ايلخانيان مغول» در ايام سلطان اباقا بن هولاكوخان درصدد برآمد نهرى از فرات به نجف حفر كند و چون سرزمين نجف از مجراى فرات بلندتر بود آب به سرزمين نجف نرسيد. آنگاه قناتى از اين نهر به سوى نجف حفر كرد و سرانجام از اين طريق آب را در سال 672 ه. ق به نجف رسانيد. او رباطى را در نجف بنياد كرد كه در همين سال آنرا پى ريزى نموده بود؛ چنان كه در كتاب «فرحة الغرى» ابن طاووس (طاب ثراه) اين مطلب ياد شده است؛ با اين كه اباقا بن هولاكو، بر مذهب جوينى نبوده است.

ص: 35

هولاكوخان اسلام آورده و به مذهب تشيع گردن نهاده است؛ اما يادآور مى شويم: چنين تصورى را بايد پندارى نادرست بر شمرد؛ زيرا صرفاً آسيب نديدن مردم شهرهاى ياد شده را نمى توان دليلى براى اين امر دانست، به ويژه آن كه اين آزادى نسبت به همه مذاهب و اديان گسترش داشت (و اساساً اختصاص به دين اسلام نداشت تا نوبت به مذهب تشيع برسد)؛ اما مصونيت مردم شهرهاى مذكور از آسيب و خونريزى هاى هولاكوخان نتيجه تدبير علما و رجال با فكر شهرهاى ياد شده بوده است؛ زيرا آن ها قبل از فتح بغداد از او امان خواستند و او هم به آن ها قول داد كه آسيبى متوجه آنان نسازد. اين تصور غلط، از آن رو پديد آمد، چون قبل از هولاكوخان بر شيعيان فشار وارد مى شد و شيعيان هم معمولًا وقتى مانعى بر سر راه خود نمى ديدند از اختفا سر بر آورده و قد علم مى كردند. و همين عادتى كه شيعيان بدان خو گرفته بودند باعث مى شد كه دشمنان آن ها تضييقاتى براى آن ها فراهم آورند، و در برابر خواسته هاى آن ها موانعى ايجاد كنند؛ اما نمى دانستند كه مانند هولاكوخان اگر آزادى را از مذهب سلب كرده باشد معقول نبود كه از مذهب تشيع سلب نمايد؛ زيرا- بر فرض اگر هولاكوخان بر كفر خويش باقى بود- بايد او را دشمن همه مذاهب اسلامى بر شمرد. (اما چون اين نكته بر شيعيان مجهول ماند برخى تصور كردند وى اسلام آورده و به

ص: 36

تشيع گردن نهاده است).

از پادشاهان مغول چهار تن اسلام آوردند كه عبارتند از: تكودار بن هولاكوخان كه «احمد» ناميده مى شد؛ غازان بن ارغون بن بغا بن هولاكوخان كه «محمود» نام داشت؛ نيكولاوس برادر غازان كه به «سلطان محمد خدابنده» معروف بود و القا آن بهادر خان ابوسعيد پسر محمد خدابنده؛ اما احمد، مدت حكومت او ديرى نپاييد؛ زيرا وقتى برادرش اباقاخان بن هولاكوخان از دنيا رفت بر تخت نشست؛ لكن برادرزاده اش ارغون ابن اباقاخان- پس از جنگ و گريزى- بر وى غلبه كرد. و اما غازان، او آنگاه كه بر «بايدو» پيروز گشت و امر حكومتش استقرار يافت همراه لشگريانش- كه به صد هزار تن و يا بيشتر مى رسيد- اسلام آورد؛ لكن آيا او پس از آن تشيع را پذيرا شد؟ بايد گفت اين اظهار نظر نمى تواند قاطع باشد؛ ولى بايد توجه داشت امارات و نشانه هايى كه حاكى از تشيع غازان است وجود دارد كه عبارتند از اين كه:

- وقتى غازان در سال 696 ه. ق به عراق آمد در سوى حله روى نهاد و آهنگ مشهد اميرالمؤمنين على عليه السلام نمود، ضريح مقدس آن حضرت را زيارت كرد و دستور داد كه وجوه و اموال فراوانى در اختيار علويان قرار دهند. آنگاه براى زيارت به سوى مشهد حسينى در كربلا عازم گشت و در آنجا همان گونه كه در مشهد علوى كوشيد دستور صادر

ص: 37

نمود. همچنين بدينسان در سال 698 ه. ق- كه بار ديگر به عراق آمده بود- عمل كرد. (1) 17- غازان به سال 696 ه. ق در بغداد خانه هايى براى ضيافت علويان- كه مقيم بغداد بودند- بنا كرد و آنرا «دورالسيادة» نام نهاد، اموال فراوانى براى بناى آن صرف نمود و املاك و زمين هايى بر آن وقف كرد.

- وى سه نهر از فرات حفر كرد: كه يكى از آن ها به شهر كربلا جارى مى شد. (2) 18 و امثال اين گونه كارها كه موجب مى شود انسان به ظنّ قوى، او را شيعى بر شمارد؛ زيرا امثال اين كارها را غالباً جز كسى كه خون تشيع در عروق او جريان دارد انجام نمى دهد.

و اما نيكولاوس محمد خدابنده، آنگاه كه اسلام آورد اسلام او در آغاز امر بر طبق مذهب حنفى بود. وقتى نظام الدين عبدالملك شافعى- كه عالمترين دانشمندان اهل سنت بود- بر او در آمد وى را به عنوان «قاضى القضات» همه ممالك خويش منصوب كرد. او در محضر سلطان به مناظره با علماى حنفى مى پرداخت و آنان را در استدلالات خود محكوم مى ساخت. وقتى سلطان، غلبه او را در مناظره مى ديد، و خود او نيز در مقام تحسين از مذهب شافعى براى سلطان بر مى آمد محمد خدابنده از


1- . ر. ك: الحوادث الجامعة، در حوادث سال هاى 696 و 698 ه. ق.
2- . مختصر تاريخ بغداد، ص 141.

ص: 38

مذهب حنفى به مذهب شافعى در آمد؛ اما هنگامى كه مناظره ميان نظام الدين عبدالملك و علماى حنفى استمرار يافت و هر يك از دو طرف رأى و فتوايى به مذهب طرف ديگر نسبت مى داد- كه امثال آن ها در امر دين ناخوش به نظر مى رسيد- كدورت و رنجش خاطرى در سلطان پديد آمد و سخت متأثر شد؛ و گويند اساساً مدتى آيين اسلام را ترك گفته بود. يكى از امراى مقرّب او، امير طرمطار بن نجوبخشى، شيعى بود؛ وى درصدد برآمد سلطان را به محاسن مذهب اهل البيت عليهم السلام آشنا ساخته و او را بدان فرا خواند؛ پس از مساعى او، در سلطان گرايشى به اين مذهب پديد آمد. در اين اوان سيد تاج الدين آوى امامى همراه با جماعتى از شيعه نزد سلطان محمد خدابنده آمد؛ ميان سيد تاج الدين و نظام الدين عبدالملك در حضور سلطان مناظراتى در گرفت، آنگاه سلطان پس از اين مناظره به سوى عراق رفت و مرقد اميرالمؤمنين عليه السلام را در نجف زيارت كرد، خوابى ديد كه از رهگذر آن مذهب اماميه از ديدگاه او قوى تر از مذاهب ديگر مى نمود؛ لذا آن را بر امراى خود عرضه كرد؛ آن دسته از امرايى كه شيعى بودند او را به پذيرفتن مذهب اهل البيت عليهم السلام تشويق كردند.

محمد خدابنده دستور داد علما به مجلس او بيايند.

علامه حلى، حسن بن يوسف بن مطهر در اين مجلس حضور به هم رسانيد. سلطان به قاضى القضات نظام الدين دستور داد با علامه حلى به مناظره بپردازد. مجلسى را

ص: 39

آماده ساخت كه علما و اهل فضل در آن حاضر شدند و مناظره ميان علامه و نظام الدين در مسأله خلافت آغاز شد، و سلطان به اين مناظره گوش فرا مى داد؛ تا سرانجام قاضى القضات نظام الدين مغلوب گشت و علامه حلى بر او پيروز شد. سلطان محمد خدابنده از همان لحظه تشيع خود را اظهار كرد و سپاهيان و اهل مملكت را به تشيع فرا خواند و در سراسر بلاد اسلامى مراسم مذهب امامى را به اجرا در آورد. و سيد تاج الدين محمد آوى را به سمت و عنوان «نقيب الممالك» منصوب و مُعنوَن ساخت. همين مناظره باعث رواج و انتشار مذهب آل محمد صلى الله عليه و آله در ايران گشت، تا آنجا كه شعاع آن بر سراسر بلاد ايران پرتو افكند؛ اما راجع به پسر سلطان محمد خدابنده يعنى بهادرخان ابوسعيد، يادآور مى شويم كه وى از روزى كه زمام حكومت را به دست گرفت بر مذهب اهل البيت عليهم السلام بود، با مرگ او حكومت مغول ها بر سرزمين ايران منقرض گرديد.

خلاصه آن كه: يكى از درخشان ترين عصرهاى تشيع، عصر حكومت مغول ها در ايران بوده است؛ زيرا شيعيان در اين عصر نسيم آزادى را احساس كردند و علماى آن ها علناً به مناظره و مجادله با پيروان مذاهب ديگر مى پرداختند. اين عصر به علماى برجسته اى افتخار مى كند كه نظير آن ها كمتر در عصرى ديگر به چشم مى خورد؛ امثال:

- آل سعيد، كه از جمله آن ها محقق، صاحب «شرايع الاسلام» و علامه حلى و پدر و پسر او مى باشند.

ص: 40

- آل طاووس، كه از جمله آن ها است: دانشمند نيكوكار مجدالدين و دو سيد بزرگوار: رضى الدين و غياث الدين كه اين دو در عصر مغول ها، نقيب طالبيين در عراق بودند.

- و خواجه نصيرالدين طوسى، پيشواى فلسفه و كلام، همان كسى كه در زمان هولاكوخان سرپرستى اوقاف را در ممالك مغول ها در اختيار داشت.

- و دانشمندان فراوان و برجسته ديگرى كه در اين دوره در ايران به ثمر رسيدند.

شيعه و صفويه

(1) كه نادرشاه زمام امور را به دست گرفت- به پايان رسيد و خطبه به نام شاه عباس سوم را گسست. نادرشاه در آن روزگار صرفاً يك فرمانده و فرمانروا بود و شاهان صفويه- چنان كه مى گويند- علوى موسوى ب

وقتى حكومت و فرمانروايى مغول ها منقرض شد، سرزمين هاى تحت حكومت آن ها به چند دولت كوچك شيعى تقسيم شد كه هر دولتى، بخشى از ممالك و سرزمين هاى تحت حكومت مغول ها را به تصرف و اشغال


1- . حكومت صفوى ها در سال 905 ه. ق آغاز شد و در سال 1148 ه. ق-

ص: 41

خود در آورده بود، مانند: دولت چوپانى ها كه آذربايجان، عراق عجم، ديار بكر و قسمتى از حدود روم را تصرف كرده بودند؛ و دولت ايلخان ها كه بخشى از ايران- از حدود آذربايجان غربى تا عراق عرب و فرات غربى- را در تصرف خود داشتند و پس از گذشتن مدتى حكومت آن ها فقط به عراق عرب محدود شد. و حكومت سربداريه كه بر خراسان و سبزوار و جز آن ها حكم مى راندند، و دولت مرعشى ها كه بر آمل و مازندران و بلاد ديگر استيلا يافته بودند.

بعد از مغول ها تا وقتى كه شاه اسماعيل صفوى به حكومت رسيد دولت و حكومتى كه بر سراسر بلاد ايران حاكم باشد به وجود نيامد. شاه اسماعيل صفوى (1) 20 به تصرف تمام سرزمين هاى ايران موفق گرديد و عراق عرب را بازگرداند و بر آن استيلا يافت.

در زمان شاه اسماعيل، آثار مهمى در اعتاب مقدسه بنا شد، از آن جمله: ساختمان حرم كاظميين عليهما السلام و مسجد بزرگ پشت حرم كه هم اكنون به «مسجد صفويه» معروف است. او نخستين پادشاه صفوى است كه در زمان او به


1- . وى در سال 905 ه. ق به پا خاست، و در اردبيل به سال 930 ه. ق ازدنيا رفت. در بحث مربوط به صفوى ها، افشارى ها و قاجارى ها به كتاب «آثار الشيعة الامامية» (جزء سوم آن كه درباره پادشاهان شيعه است) از فاضل و محقق معاصر شيخ عبدالعزيز جواهرى استناد جسته و از آن مستفيض هستيم؛ چنان كه در موارد ديگرى از كتاب خود از كتاب ياد شده بهره برده ايم.

ص: 42

ترويج مذهب اماميه و تشيع در تمام بلادى كه حكومت وى در آن گسترش يافته بود اهتمام و عنايتى مبذول گشت.

او مبلغين را به سرزمين هايى كه مى خواست آن ها را به تصرف در آورد مى فرستاد تا مردم آن بلاد را به تشيع و مذهب اهل البيت عليهم السلام دعوت كنند. در زمان شاه اسماعيل نسبت به علما و علويان محبت و دوستى و رفتار مطبوع و خوش آيندى، مبذول مى گرديد، و عده اى از علما و علويان به عنوان «نقيب» و «صدر» منصوب شدند. از علما براى نشر و ترويج مذهب تشيع و تقويت اركان آن استمداد مى شد و به نام ائمه اثنى عشر بر منابر خطبه مى خواندند.

تشيع در اين زمان براى پيشرفت خود با گردنه هاى سخت و ناهموارى مواجه نگرديد كه سير و حركت آن ها را راكد سازد.

در زمان ساير سلاطين صفويه نيز وضع به همين منوال بود؛ زيرا نهر حوالى حله در زمان شاه طهماسب (1) 21 به وجود آمده بود. و نيز در زمان او بود كه نهرى را حفر كردند تا آب آن به نجف برسد؛ لكن على رغم كوشش هاى عظيمى كه براى آن صرف شد آب به نجف نرسيد؛ چون زمين نجف از مجراى نهر بلندتر بود.

در زمان شاه عباس اول (2) 22 گام هاى وسيع ترى براى نشر


1- . وى در بيست و هشتم ذى حجه سال 919 ه. ق به دنيا آمد و درسال 930 ه. ق به سلطنت رسيد و در سال 948 ه. ق از دنيا رفت.
2- . او به سال 979 ه. ق زاده شد، و در سال 996 ه. ق رسماً به تخت نشست و به سال 1037 ه. ق از دنيا رفت.

ص: 43

مذهب اهل البيت عليهم السلام برداشته شد كه نتايج آن مهم تر از كارهايى بود كه در زمان شاه اسماعيل انجام گرفته بود. در اين زمان يعنى در دوران شاه عباس اول آثار مهم و خدمات بزرگى جلب نظر مى كند كه حاكى از مساعى و نصرتى است كه نسبت به تشيع مبذول مى گرديد. اين مساعى و كارهاى جالب و مهم با رهنمودهاى دو دانشمند بزرگ؛ يعنى شيخ محمد بهاءالدين عاملى معروف به «شيخ بهايى» و سيد ميرمحمدباقر داماد صورت پذيرفت.

شاه عباس اول (در مقام جلب توجه مردم شيعى ايران) نسبت به اهل البيت عليهم السلام احترام عجيبى نشان مى داد؛ از جمله: بارها به زيارت امام رضا عليه السلام رفت، در يكى از اين زيارت ها مسافت ميان پايتخت خود؛ يعنى اصفهان تا مرقد امام رضا عليه السلام در خراسان را با پاى پياده طى كرد كه بزرگان دولت و حكومت نيز در اين سفر او را همراهى مى كردند، اين مسافت- طبق اندازه گيرى- به يكصد و نود و نه فرسخ مى رسيد. و در زيارت ديگر به سال 1021 ه. ق صحن رضوى را توسعه داده و ساختمان هاى بلند و قنات هاى مهمّى در كنار مرقد احداث كرد؛ اما آثار ديگرى كه مربوط به همين زمان مى باشد عبارت از سپردن جواهر، تحفه هاى گران بها، قرآن هاى نفيس، كتاب هاى باارزش و امثال آن به خزانه آستان قدس رضوى و خزائن ائمه ديگر در عراق است.

ص: 44

از حسنات جاويد وى- كه از زمان شاه عباس تاكنون باقى ماند- مساجد و مأذنه هاى اصفهان و شهرهاى ديگر و نيز قنوات، ابنيه و كاروانسراها در مسير مسافران مشاهد مقدسه عراق مى باشد. و نيز از آثار جالب اين زمان بناى صحن كنونى مرقد اميرالمؤمنين عليه السلام است، و همانگونه كه درميان مردم معروف است و زبان به زبان براى هم بازگو مى كنند صحن مذكور با مهندسى و معمارى شيخ بهايى بنا شد؛ چنان كه بايد چاه هاى وسيع متعددى را- كه تا هم اكنون در نجف باقى است و به «شاه عباسيات» معروف مى باشد- از آثار مربوط به همين دوره دانست. (1) 23 در اين زمان بيش از هر وقت به اهل علم ارج مى نهادند، و از علما قدردانى مى كردند؛ و لذا رواج و رونق بازار علم در اين زمان معروف و از مشخصات آن است. و آنچه در اين دوره در جهت خدمت به علما و علويان وقف شد مطلبى است كه كمتر كسى از آن بى خبر مى باشد.


1- . حجةالاسلام سيد حسن صدر در كتاب فشرده خود: نزهة اهل الحرمين فى عمارة المشهدين» آورده كه بناى صحن رضوى از آثار زمان شاه عباس دوم است و پدر او شاه صفى به ساختن آن آغاز كرد؛ اما قبل از آن كه به اتمام برسد از دنيا رفت و شاه عباس دوم آن را تكميل نمود. به هر حال، ظاهراً نهر معروف به «مُكريه» يا «نهر الشاه» از آثار دوره شاه صفى است، نه شاه عباس اول: زيرا آب از كانال اين نهر در سال 1042 ه. ق به نجف جريان يافت و شاه عباس اول در سال 1037 ه. ق از دنيا رفته بود.

ص: 45

خلاصه آن كه: حكومت صفوى ها صرفاً يك حكومت سياسى نبوده است؛ بلكه اين حكومت در جهت خدمت به دين و ترويج تشيع اهتمام زيادى نشان مى داد، به ويژه در زمان شاه اسماعيل و شاه عباس اول كه آثار خدمات دينى در دوران آن ها چشمگير است. پادشاهان در اين عصر و عصرهاى ماقبل آن به ترويج دين افتخار مى كردند (و در تظاهر به آن سخت پايبند بودند)؛ علت آن نيز جوّ و فضايى بود كه مردم در آن به سر مى بردند؛ چرا كه روح دينى در اين فضا حاكم بوده است و يا اين كه شايد پادشاهان طبعاً به علما احترام مى گذاشتند و سعى بر آن داشتند كه به آن ها تقرب جسته و از آراى آنان بهره گيرند. اصولًا كار علما، اجراى برنامه دينى و قوانين شريعت در هر دوره اى بوده است. در دورانى كه رأى و نظر علما، اقوال و رهنمودهاى آن ها در حكومت نقش داشت، برنامه دين بر بلاد و سرزمين ها حاكم بود و قوانين دينى رو به رواج و انتشار مى گذاشت و مردم نيز بدان پايبند مى شدند. و اگر در هر زمانى يك پادشاه و زمامدار با احكام شريعت به مخالفت بر مى خاست علما در صدد نگاهبانى و دفاع از حريم دين و مظاهر دينى بر مى آمدند و به آن زمامدار نسبت به آيين الهى هشدار مى دادند. قوام و دوام نشر و ترويج شريعت در اين دوران رهين هميارى زمامداران و علماى دينى بوده است. در هر دوره اى كه مى بينيم بى دينى و مخالفت با

ص: 46

شريعت رواج يافت دوره اى است كه زمامداران آن دوره از علماى دينى فاصله گرفته اند و به نصايح آن ها گوش فرا نداده اند و از آرا و دعوت هاى آن ها بهره مند نبوده اند.

شيعه و دوران حكومت نادرشاه

(1) 24 در ايران

همه ما به فتوحاتى كه براى نادر شاه به هم رسيد آشنا هستيم و مى دانيم كه وى بر ايران، هند، عراق، بحرين، افغان، بخارا و بلاد ديگر طى مدت نسبتاً كوتاهى استيلا يافت.

در زمان نادرشاه آنگونه اهتمام كه نسبت به شئون دينى و ترويج از علم و قدردانى از علما- كه در زمان صفوى ها مبذول مى شد- ديده نمى شود. نادرشاه به علماى دينى اجازه نمى داد در كار حكومت و دولت دخالت كنند؛ اما در زمان او خدماتى كه در مورد مرقدهاى ائمه و اهل البيت عليهم السلام انجام گرفت كمتر از دوران صفوى ها نيست؛ زيرا بناى گنبد براى مرقد اميرالمؤمنين عليه السلام كه با روكش طلا مزين شده و پر شدن خزانه مرقد امام حسين عليه السلام از پول ها و جواهر و غيره، كه همگى در دوره نادرشاه- پس از بازگشت فاتحانه او از هند- انجام گرفت نشان مى دهد كه چه كوشش هاى جالب و خدمات بزرگى در اين دوره مبذول گرديد؛ چنان كه در همين دوره بوده است كه بناى عظيمى در مشهد رضوى


1- . نادرشاه به سال 1100 ه. ق زاده شد و در سال 1148 ه. ق بر تخت سلطنت جلوس كرد ودر جمادى الاولى به سال 1160 ه. ق به قتل رسيد.

ص: 47

ساخته شد كه سنگ هاى مرمر آن را از آذربايجان آورده بودند.

نادرشاه براساس شروطى با عثمانى ها صلح كرد كه يكى از آن ها اين بود كه بايد دولت عثمانى، رسميّت مذهب جعفرى را مثل ساير مذاهب چهارگانه اهل سنت اعلان كند. و ديگر ساختن ركن خاصّى براى مذهب جعفرى در مكه مكرمه. و سوم، صيانت، حمايت و دفاع از حجاج ايران در راه مكه بود؛ لكن عثمانى ها، به هيچ يك از اين شروط- به خصوص نسبت به شرط اول و دوم يعنى رسميت شناختن مذهب جعفرى و ساختن ركن ويژه مذهب جعفرى در مكه- وفا نكردند.

وقتى نادرشاه به عراق آمد دانشمندان شيعى و سنى را فراهم آورد و آن ها را به مناظره و وحدت در مذهب واداشت؛ اگر چه در به هم رساندن اين اجتماع و گردهمايى و مناظره و استدلال متقابل آنان موفق بود؛ لكن براى ايجاد وحدت مذهب ناكام ماند؛ اگر چه طى مدت كوتاهى- از ترس سطوت نادرشاه- اظهار وحدت مذهبى مى كردند.

آنگاه ايران پس از نادرشاه با جنگ ها و فتنه هايى مواجه شد و خاندان افشاريه نتوانستند بيش از چند سالى به حكومت و فرمانروايى خود ادامه دهند. و در اين مدت نيز گرفتار جنگ هاى داخلى و رقابت بوده اند، تا آن كه حكومت زندى ها بر سر كار آمد. در دوره آن ها كارهاى مهمى نسبت به مذهب و شيعيان صورت نگرفت؛ زيرا

ص: 48

حكومت زندى ها آنچنان كه بايد، همه بلاد ايران را زير پوشش خود قرار نمى داد؛ علاوه بر اين ها روزگار آن ها به جنگ و ستيز با اولين پادشاه قاجارى ها؛ يعنى آغامحمدخان سپرى شد.

شيعه و دوران حكومت قاجارى ها

(1)آخرين پادشاه اين سلسله احمد شاه بوده است كه در سال 1344 ه. ق با دسيسه رضاخ

آغاز سر بر آوردن قاجارى ها با ايام حكومت نادرشاه مواجه بود، و ايران- جز پس از انقراض حكومت زندى ها به دست آغامحمد خان در سال 1202 ه. ق- براى حكومت قاجارها آمادگى نيافته بود. وقتى قاجارها بر فراز تخت حكومت تكيه زدند نفوذ روحانيت در حكومت اعاده شد و از طرق مختلف نسبت به علما خدماتى صورت گرفت، و پاره اى از پادشاهان اين سلسله در برابر علما نسبتاً از گوش شنوايى برخوردار بودند؛ از قبيل فتحعلى شاه (كه ظاهراً براى تقويت سلطه و حكومتش به علما احترام مى گذاشت تا از اين رهگذر قلوب مردم را به خود جلب كرده باشد).


1- . اولين پادشاه از اين سلسله- كه بر همه سرزمين هاى ايران استيلا يافت آغامحمد خان بوده است. وى حدود بيست و يك سال سلطنت كرد، و در سال 1211 ه. ق به قتل رسيد.

ص: 49

عده اى از علما (تحت تأثير اين ظواهر فريبا قرار گرفتند و) كتاب هاى متعددى به نام فتحعلى شاه تأليف كردند؛ از آن جمله علامه اكبر، شيخ جعفر كه كتاب «كشف الغطا» را براى او تأليف نمود.

به هر حال اين پادشاه به تجليل از علم و تقدير از علما و اهتمام به دين تا آنجا (تظاهر مى كرد) و به آن ها وقع مى نهاد كه شيخ جعفر ياد شده در ديباچه كتاب خود به ستايش او پرداخت، همين شاه- به منظور (خاطر نشان ساختن) احترام خود نسبت به علما و تكريم آن ها- روزى كه شيخ جعفر از نجف براى ديدار ايران آمده بود با پاى برهنه به استقبال وى شتافت. همچنين ميرزا محمد جعفر استرآبادى (قدس سره) كتاب «نجم الهدايه» و مولى على اكبر ايجى اصفهانى، كتاب «زبدةالمعارف» را- كه اين كتاب اخير، در اصول دين و اخلاق و معارف است- به نام اين شاه تأليف كردند. و نيز كتاب هاى ديگرى به نام او تأليف شده است.

از جمله كارهاى نيكى كه در زمان سلطنت او به انجام رسيد عبارتند از:

- روكش طلا بر گنبد و ايوان مرقد امام حسين عليه السلام و نصب پنجره هايى از نقره بر ضريح آن حضرت.

- بناى گنبد مرقد حضرت عباس عليه السلام.

- پوشش طلا بر گنبدسيده فاطمه (حضرت معصومه)

ص: 50

دختر موسى بن جعفر عليهما السلام در قم وبناى صحن وسيع براى آن.

- بناى صحن امام رضا عليه السلام و اهداى قنديل هاى زرّين، براى حرم مقدس او.

- نصب ضريح نقره بر مرقد حضرت عبدالعظيم (1) 26، مدفون در نزديكى تهران (شهر رى).

- نصب ضريح نقره بر مرقد سيد احمد (2) 27 در شيراز.

- بناى مساجد و مدارس و امثال آن ها كه نشان دهنده اهتمام مردم آن زمان براى خدمت به اهل البيت عليهم السلام و دفاع از مذهب تشيع است.

در اين زمان تنها به ترويج دين و دانش بسنده نشد؛ بلكه ادب نيز به رواج و رونق خود دست يافت؛ به شعرا و ادبا هديه هاى فراوانى تقديم مى شد؛ حتى تا آنجا اين


1- . وى فرزند عبداللَّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليهم السلام است. در «ثواب الأعمال» آمده است: مردى از مردم رى بر امام هادى عليه السلام وارد شد. حضرت فرمود: كجا بودى؟ عرض كرد: حسين عليه السلام را زيارت مى كردم. فرمود: چون تو قبر عبدالعظيم را- كه در كنار شما (يعنى در رى) قرار دارد- زيارت كردى، مانند كسى بودى كه امام حسين را در (كربلا) زيارت كرده است.
2- . امروزه ميان مردم به «شاه چراغ!» معروف است؛ وى فرزند امام موسى كاظم (عليه السلام) مى باشد، پدرش او را دوست مى داشت و زمين معروف به «اليسيرة» را به او بخشيد. گويند: وى هزار برده را آزاد كرد، راجع به فضيلت و نيز توجه و عنايت امام كاظم (عليه السلام) نسبت به او مطالبى در كتب رجال جلب نظر مى كند.

ص: 51

قدردانى پيش رفت كه ارباب ادب از ايرانى و عرب به ايران روى آوردند و انجمن هاى ادبى بر سر پا گرديد كه در آن ها گفتگوهاى ادبى و نوادر و ظرائف سخن رد و بدل مى شد؛ در نتيجه همزمان با اين دوره، شعراى چيره دست و توانايى پديد آمدند.

در زمان ناصرالدين شاه نيز وضع به همين منوال بود. در اين دوره ها عنايت و اهتمامى نسبت به روحانيين در عراق و ايران مبذول مى گرديد و زمامداران نسبت به آن ها ارج مى نهادند و آنان را از عطاياى خود بهره مند مى ساختند. در زمان ناصرالدين شاه كارهايى بدين شرح انجام گرفت:

- پوشش طلا بر گنبد عسكريين عليهما السلام در سامرا.

- پوشش ايوان حرم امام رضا عليه السلام در مشهد رضوى با طلا.

- پوشش طلا بر گنبد حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام در رى.

كتاب هاى «مرآت البلدان» و «ناسخ التواريخ» و جز آن ها در زمان اين شاه تأليف شد.

خلاصه آن كه: در دوره قاجارها از مذهب اهل البيت عليهم السلام ترويج و حمايت به عمل آمد، آن ها (براى تقويت پايه هاى حكومت خود) به يارى علم و علما بر مى خاستند و ايران در اين دوره از وجود علماى برجسته فراوان، مى درخشيد.

ص: 52

عده اى از دانشمندان ايرانى نيز در اين دوره از ايران به نجف مهاجرت كرده بودند كه شمار اين علماى مهاجر به حدود ده هزار نفر مى رسيد؛ لذا بوستان علم در ايران و عراق به خاطر اهتمام و عنايتى كه نسبت به اهل علم مبذول مى گرديد سرشار از مناظرى خوش و ميوه هايى مطبوع بود، تا آن كه در زمان محمد على شاه انقلاب و آشوبى پديد آمد، اهل علم دچار وضع نابسامانى شدند و ارتباط ايران با علماى مهاجر عراق قطع شد؛ و لذا ناگزير شدند به ايران مراجعت كنند.

در ايام حكومت قاجارها مطابع و چاپخانه هاى چاپ سنگى پديد آمد، از رهگذر آن بسيارى از كتب فقهى و دينى و ساير فنون علم انتشار يافت و نفوذ روحانيّت تمام بلاد ايران و سرزمين اين مملكت- اعم از شهر و كوه و دشت و بيابان- را زير پوشش داشت تا حكومت قاجارها منقرض گشت.

خلاصه سخن آن كه: ايران در قرن اول هجرى- پس از آن كه مسلمين آنرا فتح كردند- با ولا و محبت نسبت به اهل البيت عليهم السلام آشنايى نداشت. و در قرن دوم همزمان با حكومت امويان بود كه تشيع در آن ريشه دوانيد و مردم با ولاى اهل البيت عليهم السلام تاحدّى مأنوس شدند.

تشيع در اواخر قرن دوم و سوم- در ثلث اول دوران حكومت بنى عباس و پس از اقامت امام رضا عليه السلام در خراسان

ص: 53

- ظهور خود را آغاز كرد. و در قرن چهارم و پنجم- همزمان با حكومت آل بويه- انتشار يافت و طىّ مدتى در عهد سلجوقيان گرفتار ركود و توقف گرديد؛ سرانجام در دوره حكومت مغول ها (از قرن هفتم) دامنه تشيع در ايران رو به گسترش نهاد تا آن كه شاه اسماعيل صفوى در قرن دهم بر حكومت دست يافت و از همين قرن بود كه تشيع همه سرزمين ايران را زير پوشش خود گرفت؛ البته بايد توجه داشت عده اى از اكراد در اين سرزمين بر مذهب اهل سنّت باقى ماندند (و در كردستان به سر مى برند) و هم چنين عده اى از عرب هاى جنوب (و مردمى از شمال، و نيز گروهى از مردم زاهدان و بلوچستان ايران) پيرو مذهب اهل سنت مى باشند. وقتى چنين واقعيتى براى ما به مدد برهان و وجدان روشن شد به اين نتيجه مى رسيم كه ايرانى ها، همان مردمى هستند كه سال ها پس از پيدايش تشيع آن را پذيرا شدند و تشيع پس از قرن ها توانست همه سرزمين ايران را در بر گيرد. و اين تصور- كه تشيع از ايران شروع شد- را بايد تصورى واهى بر شمرد. آيا صحيح است بگوييم آن پديده اى كه همزمان با حيات نبىّ اكرم صلى الله عليه و آله جوشيد و در عروق گروهى از صحابه برگزيده او جريان يافت منبع آن را در قرن دهم در ايران جستجو كنيم؟ بايد از اين تصور واهى و اشتباه و بهتان بزرگ به خدا پناه برد؛ بلكه عناد و اصرار بر اختلاف، انسان را به آنجا مى كشاند كه

ص: 54

دانسته و يا نادانسته وجود آفتاب را در حال طلوعش انكار مى كند و ديدگان او در رؤيت ماهتاب در شب چهارده از كار مى افتد.

هدف ما از اين سخن آن است كه اهل بصيرت و پويندگان حق را هشدارى باشد تا حقايق را از جاده اى مستقيم و روشن- و نه از طريقى گرفتار انحراف و اعوجاج كه انسان را از صراط مستقيم به دور ساخته و موجب سقوط در چاه وَيل مى گردد- جويا گردند. (1) 28


1- علامه محمد حسين مظفر، شيعه در ايران، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، 1386.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109